جعبه ی مداد رنگی!!!

جعبه مداد رنگی ها رو باز کردم؛فقط یه رنگ به چشمم خورد که اونم رنگ مشکی بود...

سعی کردم رنگهای دیگر رو ببینم پس جعبه رو بیشتر به بیرون کشیدم؛همه ی رنگها کوچک شده

بودند وفقط قامت بلند مشکی نمایان بودبا خودم گفتم چرا فقط مشکی

که ناگهان صدایی شنیدم؛انگار صدای گریه بود ؟؟؟

خوب به اطرافم نگاه کردم کسی نبود...

دوباره چشم به مداد رنگی ها دوختم که باز هم صدایی اومد!!!

گویی می گفت:خوب که نگاه کنی مرا می بینی؛من مشکی هستم

با تعجب گفتم چرا گریه می کنی؟

جواب داد:چون تنهام وهیچکس ازم خوشش نمی یاد.

گفتم چرا؟

گفت:چون رنگ تیره ام وهیچکس دوست نداره نقاشی قشنگشو با رنگی مثه من خراب کنه؛

ما ۱۲ برادر و خواهر بودیم با اینکه همه تو یه زمان متولد شدیم وتو یه جعبه زندگی می کردیم

اما من تنها کسیم که بی استفاده مونده...

عمر همه ی خواهر وبرادرام رو به پایانه و من حتی نمی تونم باهاشون صحبت کنم و دلداریشون

بدم.

ناگهان فکری به سرم زد وتصمیم گرفتم تصویری از هوای آلوده ی تهران   دود ماشینا   دودکش

کارخونه ها   وتصویر یک مداد سیاه رو بکشم..

با خودم گفتم شاید این طور بشه کمکش کنم پس مداد سیاهو برداشتمو شروع کردم به کشیدن.

منبع:از دست نوشته های خواهر کوچیکم(مائده)

 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
چوب شور دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ب.ظ http://nabze-maghz.blogsky.com

وبلاگت قشنگه خیلی
خیلی
خیلی
درست مثل فکرت
درست مثل خودت
درست مثل بیانت

محمد چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:30 ق.ظ http://mohammad-.blogfa.com

سلام
خوبی عزیز
وب جالبی میشه البته اگر ادامه بدی

امیدوارم موفق باشی

حس غریب پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:09 ق.ظ http://messiah.blogsky.com

سلام
به خواهرتون تبریک بگید...چند سالشونه؟؟؟

سلام متشکرم
در حال حاضر۱۷سال
این نوشته برا دو سه سال پیشه.

سلام پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ب.ظ http://ssevgilim.blogsky.com/

امیدوارم شما هم موفق باشید
من ادرس شما رو در لینکم ذخیره کردم
خوشحال میشم شما هم این کار را بکنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد