با دستانت چه می کنی !!!!!

تو همیشه با دست های آویزان راه می روی.طوری دست هایت را از دو طرف رها می کنی که انگار  

 

دستهای تو نیستند.نمی دانی با آنها چه کنی.چون نمی دانی آنها به چه دردی می خورند.هنوز جز بقل  

 

کردن گربه و کاغذ های سپید و کندن قوطی های کنسرو از لباس چیز دیگری نمی دانی. 

 

اما وقتی از خانه باغ کاهگلی راه بیفتی و به خیابان شب و به میان آدمهایی بروی که زبان سرخ و  

 

بلندشان روی فرمان اتومبیل تکان می خورد آن وقت یاد می گیری که با این دستها چه کنی. 

 

یاد می گیری با یکی از دست هایت کیف سامسونت بگیری و دست دیگرت را با فخر یا رها و بی قید  

 

جلو وعقب ببری.یاد میگیری با این دستها گاه عینکت را جابجا کنی ,کسی را از خیابان شلوغ رد کنی یا  

کسی را به خیابان شلوغ هل دهی,گلوی کسی را بگیری و فشار بدهی,به صورت کسی سیلی  

 

بزنی,گونه  های نرم کسی را نوازش کنی,چاقویی برداری,سیبی پوست بکنی و یا به شکم کسی فرو  

 

کنی.یاد میگیری,تفنگ به دست بگیری و ماشه را فشار بدهی و دهها نفر را چه در صبحگاه زیردیوار  

 

و چه در جنگ,بکشی. 

 

دکمه ای را فشار دهی و صدها بمب,بر سر مردم جایی بریزی که نمی شناسی یا می شناسی. 

 

بی آنکه فکر کنی آن پایین کسانی به هم عشق می ورزند .

نظرات 3 + ارسال نظر
دکتر سالارمند جمعه 27 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:31 ب.ظ http://salarmand.blogsky.com

درود
وبلاگ جالبی دارید
وبلاگ اندیشه نو را ملاحظه بفرمایید تا در صورت تمایل تبادل لینک کنیم

حس غریب شنبه 28 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:53 ق.ظ http://open1.blogsky.com

سلام
تامل برانگیز بود...و زیبا.....مطالبت رو خوب گلچین میکنی...
این نوشته ی خودت بود؟
ممنونم...نوشته ی زیبایی بود...

سلام
از محبتتون ممنونم
از کتاب(ما عشق را از آسمان به زمین آوردیم)نوسنده:هیوا مسیح بود.

سلام همسایه های ۳ دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.با موضوع فیلمی منتظر نظرتم دوست گرامی[گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد